Wednesday, June 11, 2008

آتش بدون دود











دو قبیله بزرگ صحرای ترکمن، یموت و گوکلان نام دارند. گالان اوجا پسر یازی اوجا کدخدای روستای ایری بوغوز (اگری بوغاز) یگانه پهلوان صحراست و خاک آفتاب‌سوخته این صحرا تاکنون پهلوانی چون او به خود ندیده است.
سولماز اوچی هم یگانه دختر زیباروی صحراست و خاک برهنه این صحرا خوبرویی چون او را به یاد ندارد. گالان از قبیله یموت است و سولماز از قبیله گوکلان. روزی دوستی، برادری و یا هر نان پاک خوردهٔ دیگری از خوبی‌های سولماز برای گالان می‌گوید و آن‌گاه بزرگ‌ترین عشق صحرا شکل می‌گیرد. پس از آن گالان اوجا سولماز را در هنگام آوردن آب از چشمه می‌بیند و سولمار در گفتگوی با گالان اوجا به او قول می‌دهد که اگر بتواند او را چادرشان بردارد همسر او می‌شود. یموت و گوکلان به سبب جنگ‌های خونین -که اکنون هم گالان و برادران سولماز سردمداران چنین جنگی هستند- قسم خورده‌اند که نه یموت از گوکلان دختر بستاند نه گوکلان از یموت. گالان اما عاشق است و رسم نمایشی صحرا - ربودن دختر از خانه پدرش- را به شیوه‌ای واقعی و مرگ طلبانه برپا می‌کند. شب‌هنگام که سولماز به همراه پدر و برادران شیردلش در چادر شام می‌خورند گالان با اسبش وارد چادر می‌شود، سولماز را در بر می‌گیرد و به حالتی قهرمانانه به یموت بازمی‌گردد. پدر سولماز (بیوک اوچی کدخدای گمیشان) در اوج خشم آینده را نیک و روشن می‌بیند: شاید سولماز باعث وحدت صحرا شود...
دو برادر گالان در حادثه‌ای که گذشت به دست گوکلان‌ها کشته می‌شوند و گالان تا زنده است نفرت از گوکلان‌ها را فراموش نمی‌کند. و یادمان نرود که سولماز عاشق حقیقی گالان است و او نیز در نفرتی عمیق با همسرش شریک می‌شود.
داستان با درگیری بین یموت‌ها بر سر انتخاب «آق اویلر»(کدخدا) دنبال می‌شود و گالان برخلاف انتظارات به این مقام نمی‌رسد. در تصمیمی تاریخی یاشولی حسن (ملّای قبیله) و چندی دیگر از بزرگان قبیله با گالان اوجا همراه می‌شود و آن‌ها شبانه به همراه جمع بزرگی از مردم قبیله مکان فعلی را ترک کرده و در کنار درخت مقدس صحرا اُبهٔ اینچه‌برون را شکل می‌دهند. (اُبه محلی است که ترکمن‌ها چادرهای خود را برپا نموده و در کنار هم زندگی می‌کنند)
زندگی گالان با به دنیا آمدن دو پسرش آق‌اویلر و آقشام‌گلن ادامه می‌یابد. ناگهان در روزی از روزهای نامیمون صحرا، گالان که شتابان از نبرد خونین دیگری برگشته است و در کنار چاه اینچه‌برون آب می‌خورد به دست یِت‌میش برادر بزرگ سولماز کشته می‌شود.
سولماز پس از ریخته شدن خون گالان، به همراه پسرش آق‌اویلر راهی صحرای گوکلان می‌شود، یت‌میش را می‌کشد و خود از پای در می‌آید.

نویسنده‌ و کارگردان: نادر ابراهیمی
گروه فیلمبرداری: مهرداد فخیمی، نصرت‌الله کنی، عظیم جوانروح
چهره‌پردازی: مسعود ولدبیگی
بازیگران:
منوچهر احمدی در نقش گالان اوجا
مریم زندی در نقش سولماز
جمشید مشایخی
اکبر زنجانپور
محمدعلی کشاورز
جعفر والی
ژاله علو
و...



6 comments:

  1. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  2. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  3. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  4. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  5. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  6. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete